شعر طنز(ابیات کنکوري)
شعر طنز(ابیات کنکوري)
ز بس هی درس را بلغور کردم
دو چشم تیز خود را کور کردم
تمام لحظه هاي خوب خود را
فداي زالوي کنکور کردم
چه سد محکمی گردیده احداث
بتون آرمه بدون درك و احساس
خدایا بشکنه این سد کنکور
و یا یک جور کی آن را کنم پاس
کنکوري ام و غمی گران بر دل من
ماتمکده اي حزین شده منزل من
جانم به لب آمده از این غول بزرگ
ترسم که شود عاقبت او قاتل من
براي پز به پیش قوم و خویشان
پدر کرده مرا زار و پریشان
سه سالی می زنم هی تست کنکور
می گم نر هست می گوید بدوشان
نظر بده تا دلی را شاد کنی
نظر ندادی الهی باد کنی